اواز: محمود محمودی خوانساری
کلام: پیر پارس
همنوازان: حبیب الله بدیعی/فرهنگ شریف/جهانگیر ملک
اشعار متن برنامه: عطار/ ظهوری/خیام/عراقی
گوینده : روشنک
دکلمه اشعار متن برنامه
تا کی جفا برم ز تو ای بی وفا برو
بگذاشتن به مدعیان مدعا برو
انها که در قفای تو گفتیم گفته ایم
تا وا نکرده ایم لب از پیش ما برو
دشمن نکرد انچه تو کردی به دوستی
بیگانه ام دگر برو ای اشنا برو
امید صلح نیست دگر نیست نیست نیست
منشین برو برو برو ای بیوفا برو
غیر از سفر علاج نداری لجاج چند
مردی ز رشک غیر ظهوری بیا برو
از من رمقی به سعی ساقی ماندست
وز صحبت خلق بی وفاقی ماندست
از باده دوشین قدحی بیش نماند
از عمر ندانم که چه باقی ماندست
کلام اواز
ترسم که اشک بر غم ما پرده در شود
وین راز سر به مهر به عا لم سمر شود
گویند سنگ لعل شود در مقام صبر
اری شود لیک به خون جگر شود
خواهم شدن به میکده گریان وداد خواه
کز دست غم خلاص من انجا مگر شود
ای جان حدیث ما بر دلدار بازگوی
لیکن چنان مگو که صبا خبر شود
ای دل صبور باش مخور غم که عاقبت
این شام صبح گردد واین شب سحر شود
حافظ چو نافه ی سر زلفش به دست تست
دم در کش ارنه باد صبا خبر شود
گلهای رنگارنگ برنامه شماره 488
ترانه: رویا( رضوان زاد هوش)
کلام ترانه: کریم فکور
مطلع ترانه:
اگر رسد قصه من به گوش تو ای اسمان
سرشک غم حلقه زند به دیده فرشتگان
اواز: محمود محمودی خوانساری
کلام اواز: پیر پارس
مطلع اواز:
ما بیغمان مست دل از دست داده ایم
همراز عشق وهمنفس جام باده ایم
اهنگ در شور: حبیب الله بدیعی
اشعار متن برنامه: رهی معیری/پرتو بیضایی/میرزا حبیب خراسانی
گوینده اذر پزوهش
گلهای رنگارنگ برنامه شماره 278
اواز: محمودی خوانساری
کلام اواز: دنیا
ترانه: پروین
کلام: ملک الشعرا بهار
همنواز: مرتضی محجوبی
تنظیم : جواد معروفی
اهنگ: جهانگیر مراد
گوینده: شمسی فضل الهی
مطلع ترانه:
باد صبا بر گل گذر کن گل گذر کن گل گذر کن
از حال گل ما را خبر کن نازنین ما را خبر کن
با مدعی کمتر بنشین نازنین! ای مه جبین
بیچاره عاشق ناله تاکی ناله تا کی
یا دل مده یا ترک سر کن ترک سر کن
شد خونفشان چشم تر من
پر خون دل شد ساغر من
ای یار عزیز مطبوع و عزیز
در فصل بهار با ما مستیز!
آخر گذشت آب از سر من ببین چشم تر من
گل چاک غم بر پیرهن زد پیرهن زد پیرهن زد
از غیرت آتش در چمن زد در چمن زد در چمن زد
بلبل چو من شد در چمن دستانسرا بهر وطن
دیدی که ظالم تیشه اش را آخر به پای خویشتن زد
شد خونفشان چشم تر من
پر خون دل شد ساغر من
ای یار عزیز مطبوع و عزیز
در فصل بهار با ما مستیز!
آخر گذشت آب از سر من ببین چشم تر من
مطلع اواز:
گرچه امروز زهم دور مکان من وتوست
باز امیخته با هم دل وجان من وتوست
هر سحر مرغ چمن قصه ما می خواند
هر زمان باد صبا نامه رسانه من وتوست
قصه غصه عشاق جهان گشت کهن
حالیا نوبت ما گشت زمان من وتوست
عکسی از محمودی نازنین در حال اجرای کنسرتی در رادیو شیراز
برگرفته از یادنامه استاد محمودی خوانساری ( مرغ شباهنگ)
گلهای رنگارنگ برنامه شماره 314
اواز: محمود محمودی خوانساری
ترانه: پروین
همنواز اواز: حبیب الله بدیعی
کلام اواز: استاد سخن سعدی
بخت ائینه ندارم که در او می نگری
خاک بازار نیرزم که بر او می گذری
من چنان عاشق رویت که ز خود بیخبرم
تو چنان فتنه خویشی که زما بیخبری
کلام ترانه: ابوالحسن ورزی
امشب چو اید به دشت مست وگل فشان
جان را از هوس میبارم ومیروم که جان فدایش کنم
اهنگ سگاه: مرتضی محجوبی
تنظیم : جواد معروفی
گوینده: اذر پزوهش
گلهای رنگارنگ برنامه شماره 456 دو یا ب
مطلع ترانه ابتدای برنامه اجرا : بانو پروین
شب این سر گیسوی ندارد که تو داری
اغوش گل این بوی ندارد که تو داری
مطلع اواز: محمود محمودی خوانساری
دامن خویش زخون مزه گلشن کردم
از فراق تو چه گلها که به دامن کردم
اخرم دوست نگشتی تو داغم که چرا؟
دوستان را به خود از بهر تو دشن کردم
مطلع ترانه انتهای برنامه: جمال وفایی
شب این سر گیسوی ندارد که تو داری
اغوش گل این بوی ندارد که تو داری
همنوازان: حبیب الله بدیعی/مجیدنجاحی
کلام ترانه: رهی معیری
اهنگ بیات اصفهان: مهدی خالدی
گوینده: اذرپزوهش
اعلام برنامه وشماره در ابتدا وانتها دارد
گلهای رنگارنگ برنامه شماره 456 یک یا الف
مطلع ترانه ابتدا ی برنامه اجرا توسط : جمال وفایی
شب این سر گیسوی ندارد که تو داری
اغوش گل این بوی ندارد که تو داری
مطلع اواز : محمود محمودی خوانساری
دامن خویش زخون مزه گلشن کردم
از فراق تو چه گلها که به دامن کردم
اخرم دوست نگشتی تو وداغم که چرا؟
دوستان را به خود از بهر تو دشمن کردم
مطلع ترانه انتهای برنامه اجرا: جمال وفایی
شب این سر گیسوی ندارد که تو داری
اغوش گل این بوی ندارد که تو داری
همنوازان: حبیب الله بدیعی /مجید نجاحی/امیر ناصر افتتاح
کلام ترانه: رهی معیری
اهنگ در: اصفهان از مهدی خالدی
اشعار متن برنامه: فغانی /پزمان بختیاری
گوینده اذر پزوهش
اعلام برنامه وشماره برنامه دارد
اواز: محمودمحمودی خوانساری
همنواز: مرتضی خان محجوبی
کلام: پیر پارس
هر آنکه جانب اهل خدا نگه دارد
خداش در همه حال از بلا نگه دارد
گرت هواست که معشوق نگسلد پیمان
نگاه دار سر رشته تا نگه دارد
حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست
که آشنا سخن آشنا نگه دارد
سر و زر و دل جانم فدای آن محبوب
که حق صحبت مهر و وفا نگه دارد
صبا در آن سر زلف اردل مرا بینی
ز روی لطف بگویش که جا نگه دارد
غبار راهگذارت کجاست تا حافظ
به یادگار نسیم صبا نگه دارد
گلهای تازه برنامه شماره 130(گریه لیلی)
اواز: محمودی خوانساری
همنوازان: اسدالله ملک/فرهنگ شریف/امیر ناصر افتتاح
اهنگ در دشتی از: اسدالله ملک
تنظیم برای ارکستر: جواد معروفی
اجرا: ارکستر رادیو تلویزیون ملی ایران به رهبری فرهاد فخرالدینی
کلام اواز: امیر هوشنگ ابتهاج (ه الف سایه)
تنظیم برای ارکستر: جواد معروفی
گوینده: فخری نیکزاد
چشم گریان تو نازم ، حال دگرگون ببین
گریه ی لیلی کنار بستر مجنون ببین
بر نتابید این دل نازک غم هجران دوست
یارب این صبر کم و آن محنت افزون ببین
مانده ام با آب چشم و آتش دل ، ساقیا
چاره ی کار مرا در آب آتشگون ببین
رشکت آمد ناز و نوش گل در آغوش بهار
ای گشوده دست یغمای خزان ، اکنون ببین
سایه ! دیگر کار چشم و دل گذشت از اشک و آه
تیغ هجران است اینجا ، موج موج خون ببین
اواز: محمودی خوانساری
همنوازان: همایون خرم/رضا ورزنده/منصور صارمی/جهانگیر ملک
کلام اواز: فروغ میردامادی
اشعار متن برنامه: عماد فقیه/نظامی گنجوی
اهنگ: دشتی
گوینده: سرور پاک نشان
با انکه دلی داری اشفته وسودایی
خواهم زدل وجانت با این همه رسوایی
تو شمع شب افروزی در محفل این وان
مائیم وخیال تو در خلوت تنهایی
اواز: محمودی خوانساری
همنوازان: احمد عبادی/مجید نجاحی/محمد موسوی/جهانگیر ملک
کلام اواز: رفیق اصفهانی
اشعارمتن برنامه: مجمر زواره ای/ ابو سعید ابوالخیر
اهنگ: سگاه
گوینده: روشنک
چکنم که باز امد شب ویارمن نیامد
بگذشت روز وشمع شب تار من نیامد
اواز:محمود محمودی خوانساری
همنوازان: احمد عبادی/حبیب الله بدیعی
کلام اواز: استاد سخن سعدی
اشعار متن برنامه: عطار/حکیم سنایی/عراقی
اهنگ در : سگاه
گوینده: روشنک
بخت آیینه ندارم که در او مینگری
خاک بازار نیرزم که بر او میگذری
من چنان عاشق رویت که ز خود بیخبرم
تو چنان فتنه خویشی که ز ما بیخبری
گر تو از پرده برون آیی و رخ بنمایی
پرده بر کار همه پرده نشینان بدری
عذر سعدی ننهد هر که تو را نشناسد
حال دیوانه نداند که ندیدست پری
" هشتم آبان 1374 "
بناست دفتر یاد بودی به نام هنرمند فقید محمودی خوانساری طبع و نشر شود . از بنده خواسته اند تا خاطراتی را که از ایشان دارم تقدیم کنم :
با عرض تشکر معروض می دارم ، محمودی خوانساری هنرمندی شایسته ، صاحب سبک و شیوه و روش مخصوص بود . یقین است که این مهم برای هرهنرمندی میسر نیست و حتماً درون مایه ی هنری لازم دارد تا با کوشش و ممارست آن همه لطائف به دست آید .
حرف تحقیق از مقلد نشنوید کس نگیرد از گل کاغذ ، گلاب
دیگر جاذبه و گرمی صدای ایشان بود که اکتسابی نیست ، آنهم موهبتی است از طرف حق تعالی که شنونده را تحت تاثیر قرار دهد ، و از همه ی اینها که شرح دادم با اهمیت تر شخصیت عالی و ممتاز محمودی خوانساری بود ، از صفات بارز او متانت ، وقار و عشق و دوستی نسبت به همه ی انسان ها بود ، محمودی همه را دوست می داشت و هرگز از کسی گله مند نبود و نکته ی بسیار با اهمیت اینکه در عین نیازمندی بی نیاز بود و این مطلب بسیار قابل مطالعه است و این جاست که شخصیت ممتاز و زیربنای انسانی و وارسته ی او را هویدا می کند .
دریغ و افسوس که چنین هنرمندانی با این روحیه ی ممتاز در جامعه ی ما بسی کمیاب اند ، به هر تقدیر روش و بینش و شخصیت او ، آبرویی بود برا ی هنر و هنرمند.
محمودی با وقار زیست و سربلند از این خاکدان گذشت . یادش به خیر و روانش شاد باد .
با تقدیم احترام – حسن کسائی
مصاحبه علی تابش با محمودی خوانساری
برخی از آوازها که برای هزارمین بار توسط یک شنونده
موسیقی اصیل هم گوش داده میشوند، گویا باز هم کم شنیده شده است. محمودی
جان، خیلی از شما متشکرم که توانستی این همه در موسیقی ما تاثیرگذار باشی.
علی جان واقعا از این همه محبت، من را شرمنده میکنی. مجالی نمیدهی که من از شرمندگیات در بیاییم.
برای شروع بحث اجازه بده بپرسم نسبت به همکارانت چه حسی داری؟ کارشان را چگونه میبینی و چه خوانندهای را از همه بیشتر دوست داری!
من
سال 1335 یکی از برخوردهای قشنگم برخورد با داریوش رفیعی بود. من عاشق این
مرد بوده و هستم. الان هم نوارهایی از این خواننده دارم که در خلوتم اگر
خواسته باشم گوش کنم و حالی داشته باشم آن نوارهاست. ولی البته من آواز
آقای ادیب خوانساری و بنان را خیلی دوست دارم. اینکه استاد نمیگویم به این
دلیلی است که کلمه استاد در جامعه ما خیلی پیش پا افتاده است به همین
خاطر، به گفتن هنرمندان بزرگ و آقا کفایت میکنم. بجاست که از آقای قوامی
هم یادی بکنم. کارهای قدیمی آقای گلپایگانی را هم گوش میکنم. این هم اضافه
کنم که شجریان خواننده زحمت کشیدهای است. شجریان خیلی زحمت کشیده است.
چون طلبه است. مثل خود من که طلبه هستم و طلبه خواهم ماند و هیچوقت هم
ادعایی نداشتم. و هر چقدر پیش رفتم، دیدم هنر و آواز عجب دریایی بیکران است
و هنوز هم میبینم که چقدر فاصله دارم. به قول مرحوم تهرانی میبینم که
چقدر لنگی دارم.
همانطور که گفتی هرکسی در رشته خودش طلبه باشد و برود دنبالش و ببیند که اینجا آخر خط نیست، اما اگر کسی اینجور فکر نکند...
-دیگر اینجا مرگ است. به مرگ هنری رسیده است.
آیا برای کار هنریت سفری به خارج از کشور هم داشتهای؟
بله
خوشبختانه. شاید 3 – 4 سال پیش (یعنی سالهای 1348) با یک اکیپ هنری که
شاید این سفر کمتر اتفاق بیفتد، به انگلستان رفتیم. در این سفر هنرمندان
گرامی علی تجویدی، حبیبالله بدیعی و چند خواننده بودند. چقدر سفر
موفقیتآمیزی بود. البته به لندن و بروکسل رفتیم. خاطره این سفر را هیچوقت
فراموش نمیکنم.
محمودی عزیز در این سالهای متمادی در کار هنریت،
قطعا مردم هنردوست ما، هنر ویژه تو را ارج نهادهاند. آیا روابطت با مردم
را حفظ کردهای.
انسانهایی که با هنر سروکار دارند، خیلی بیشتر با
مردم ارتباط برقرار میکنند. ولی یک خاطرهای دارم که میتواند پاسخ شما هم
باشد. حدود سال 1340 بود که به همراه یکی از دوستان و خانوده به شمال
رفتیم. فکر میکنم به نوشهر رفتیم. به جای اینکه به هتل برویم، گشتیم و دو
اتاق از یک پیرمرد و یک پیرزن گرفتیم. پیرمرد خیلی چهره روحانی داشت. من
فکر کردم اگر این پیرمرد بفهمد که من از خوانندگان گلها هستم و آواز
میخوانم، شاید خوشش نیاد. بهتر است که ما سروصدایش را در نیاوریم. نگو از
دوستمان پرسید که این آقا کی هست که گفت ایشان آقای محمودی خوانساری هستند؛
خواننده گلها، گلهای جاویدان است (من از این موضوع خبر نداشتم). چند روز
که ما آنجا بودیم، خیلی به ما خدمت کرد و همین که میخواستیم برویم،
پیرمرد آمد و یک دسته گل برایمان آورد و به من گفت (محمودی با لهجه گیلکی
تقلید صدای پیرمرد را در میآورد) آقای خوانساری ما گلها را به تو دادیم،
تو جاویدان را به ما ندادی. من هم بهش گفتم الان جاویدان را به تو میدهم.
صورتم را به سمت دریا کردم و به قول خودش نیم ساعت جاویدان خواندم؛ بدون
ساز و به طور بداهه به قدری صدا شفاف و خوب شده بود که هیچ وقت یادم
نمیرود. میدانید که شمال چون مرطوب است، تأثیر زیادی در صدا میگذارد.
صدا مثل ناقوس شده بود. این پیرمرد اشک از چشماش سرازیر شد که من هم
گریهام گرفت. اصلا تعجب کردم که چنین آدمی گلها را میشناسد و بگوید
گلهای جاویدان!
محمودی جان این پیرمرد، نماینده 35 میلیون ایرانی است
که با توجه به عشقشان به موسیقی ایرانی، صدای تو را دوست دارند و شکرگزار
این صدا هستند. برای آخرین سوال به ما بگو که کدام آوازت را بیشتر از همه
دوست داری!
والله شما خودتان بهتر میدانید که من همه کارهایم را دوست
دارم اما از همه بیشتر همان سهگاه معروف که در برگ سبز شماره 165 است. به
خصوص قسمت مخالف سهگاه را خیلی دوست دارم. آنجا که میگوید: گر تو از پرده
برون آیی، رخ بنمایی / پرده در کار همه پردهنشینان بدری. این آواز را
آقای بدیعی با من همراهی کردند. به عقیده من بدیعی یکی از بهترین جواب
آوازهای خود را داده است. خود بدیعی هم این نوار را خیلی دوست دارد.
خب محمودی جان اگر حاضری برویم در حوزه خانواده، برویم ببینیم محمودی عزیز ما ازدواج کرده است !
من
فکر میکنم یک هنرمند به ویژه هنرمندی که با موسیقی سروکار داشته باشد،
اگر ازدواج کند، ازدواج دوم وی خواهد بود. چون هنرمند قبلا با هنرش ازدواج
کرده است. ولی اگر خواست ازدواجی کند، دیگر این ازدواج دوم وی است. ولی من
میخواهم بگویم خوشبختانه یا متأسفانه هنوز تأهل اختیار نکردم. دلیل اصلی
آن، این است که مادرم احتیاج به یک همراه دارد. چون مادرم کسی است که مشوق
آواز من است و وجود مادرم مانع از نشستن من بر سر سفره عقد بوده است.
من فکر میکنم مادر شما خیلی علاقهمند است که نوه خود را ببیند!
بله! ولی دیگر برادران من این کار را کردند!
چندتا برادر داری!
سه برادر دارم و دو خواهر. یکی از خواهران از همه ما بزرگتر هستند.
اینطور که همه میدانند یک هنرمند یک قلب خیلی رئوفی و احساسی دارد. آیا تا به حال نشده که دلت برای عشقی بلرزد!
خیلی
سوال قشنگی کردی. پر واضح است که بله. من فکر میکنم اگر نلرزد آن دل، دل
نیست. آن صدایی که از اعماق وجود آدم سرچشمه گرفته، سرچشمهاش عشق است و آن
هم عشق مجازی است. تا آن نباشد، آن عشق ازلی و آن عشق عرفانی وجود نخواهد
داشت. مسلم است که قلب من خیلی لرزیده است. یکبار پیش دکتری رفتم که دکتر
به من گفت که چرا آنقدر عاشق میشوی!
با توجه به اینکه جدیدا کم کار
شدی، میخواهم بگویم محمودی جان ما به این اجتماع مدیونیم. مبادا روزی از
کار هنری دست بشویی و قهر کنی. هنرت خیلی ارزنده است، مبادا به هیچ بگیری!
مردم از تو انتظار دارند.
علی جان من همین جا به مردم قول میدهم که در آینده برخلاف گذشته بیشتر کار کنم. چون واقعا ما به این اجتماع مدیونیم.
علی نگهدارت باشد محمودی جان
علی و جدم رسولالله نگهدار همه شما عزیزان باشد.
اواز: محمودی خوانساری
جدا ز لالهرخ خود بهار را چکنم
هزار داغبهدل لالهزار را چکنم
ز خون دیده کنارم پر است بی لب یار
کنار کشت و لب جویبار را چکنم
به طوف باغ غم روز اگر برم بیرون
بلا و محنت شبهای تار را چکنم
شکاف سینه توانم که بندم از مرهم
تراوش مژهی اشکبار را چکنم