مرغ شباهنگ

مرغ شباهنگ

پیش از این گر سخن از نغمه داودی بود پیش ما نغمه همان نغمه محمودی بود
مرغ شباهنگ

مرغ شباهنگ

پیش از این گر سخن از نغمه داودی بود پیش ما نغمه همان نغمه محمودی بود

گلهای تازه


گلهای تازه برنامه شماره 183 ( سخن اهل دل)


اواز: محمود محمودی خوانساری


با همکاری هنرمندان: فرامرز پایور/محمد اسماعیلی


اشعار از: شیخ اجل سعدی/مولانا


دستگاه: سه گاه


گوینده: اذر پزوهش



دکلمه:


چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست


سخن شناس نئی دلبرا خطا اینجاست


سرم به دنیی وعقبی فرو  نمی اید


تبارک الله از این شورها که در سرماست


مرا به کار جهان هرگز التفات نبود


رخ تو در نظر من  چنین خوش اراست


از ان به دیر مغانم عزیز میدارند


که اتشی که نمیرد همیشه در دل ماست


دلم ز پرده برون شد کجایی مطرب


بنال هان که از این پرده کار ما به نواست



دکلمه:



در اندرون من خسته دل ندانم کیست


که من خموشم واو در فغان وغوغاست



مطلع غزل اواز:



چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست


سخن شناس نئی دلبرا خطا اینجاست


در اندرون من خسته دل ندانم کیست


که من خموشم او در فغان و غوغاست


مرا به کار جهان هرگز التفات نبود


رخ تو در نظر من چنین خوش اراست



دکلمه:



امروز ندانم به چه دست امده ای


کز اول بامداد مست امده ای


گر خون دل خوری ز دستت ندهم


زیرا که به خون دل بدست امده ای



تصنیف :


امروز ندانم به چه دست امده ای ای مایه ناز


کز اول بامداد  امده ای چون نغمه ساز


گر خون دلم خوری زدستت ندهم با سوز وگداز


زیرا که به خون دل بدست امده ای چون عمر دراز



غزل اواز:



از ان به دیر ومغانم عزیز میدارند


که اتشی که نمیرد همیشه در دل ماست


یکی درد یکی درمان پسندد


یکی وصل یکی هجران پسندد


من از درمان ودرد وصل هجران


پسندم انچه را که جانان پسندد


سرم به دنیی وعقبی فرو نمی اید


تبارک الله از این شورها که در سرماست


چو بشنو سخن اهل دل مگو که خطاست


سخن شناس نئی دلبرا خطا اینجاست


دکلمه:


ندای عشق تو دوشم در اندرون دادند


فضای سینه حافظ هنوز پر ز صداست



انچه پیش از این در دسترس صاحبدلان بوده است در اعلام شماره ابتدای برنامه نقصی وجود داشته است 


که در این فایل که از روی نوار به دیجیتال تبدیل شده است ان نقص وجود ندارد 


نظرات 1 + ارسال نظر
باران پنج‌شنبه 10 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 06:09

درود محسن جان
حضرت حافظ این دریای متلاطم طوفانی عشق چه نیکو سروده
فضای سینه حافظ هنوز پر ز صداست

چنین دمزدنی کار هر کس نیست..بزرگان ما در جهان عشق بکجاها رسیده بودند دریغا اکنون کجاییم؟
گاه بسیار شده از زندگی در این زمانه بیزار شده ام..واقعا شرم و افسوس بر این روزگار

درود برشما جناب باران
سپاس از محبت شما
امید دارم همواره سلامت وپویا وشادمان وسرخوش باشی عزیز

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد