اواز: محمود محمودی خوانساری
کلام: استاد سخن شیخ اجل سعدی
اهنگ : موزون شور از مهدی خالدی
همنواز: همایون خرم
کلام متن: مجمر اصفهانی/صفی علیشاه/ریاض همدانی/ساسان
گوینده:فیروزه امیر معز
دکلمه:
نگذاشت که بر روی تو افتد نظر ما
دیدی که چها کرد بما چشم تر ما
احوال دل سوخته دلسوخته داند
از شمع بپرسید زسوز جگر ما
مطلع اواز:
با وجودش ز من آواز نیاید که منم که وجودم همه او گشت و من این پیرهنم برکنم دیده که من دیده از او برنکنم دشمن و دوست بدانند قیاس از سخنم که نه من در غمش افسانه آن انجمنم من نه آنم که توانم که از او برشکنم خاک اگر بازکنی سوخته یابی کفنم که به فتراک تو به زان که بود بر بدنم گر بگردم ز وفای تو نه مردم که زنم گر از دست تو باشد مژه بر هم نزنم بیم آنست که شوری به جهان درفکنم این قدر بس که رود نام لبت بر دهنم
تا خبر دارم از او بیخبر از خویشتنم
پیرهن میبدرم دم به دم از غایت شوق
ای رقیب این همه سودا مکن و جنگ مجوی
خود گرفتم که نگویم که مرا واقعهایست
در همه شهر فراهم ننشست انجمنی
برشکست از من و از رنج دلم باک نداشت
گر همین سوز رود با من مسکین در گور
گر به خون تشنهای اینک من و سر باکی نیست
مرد و زن گر به جفا کردن من برخیزند
شرط عقلست که مردم بگریزند از تیر من
تا به گفتار درآمد دهن شیرینت
لب سعدی و دهانت ز کجا تا به کجا
دکلمه:
ای سنگدل که رشته الفت بریده ای
از ما بجز وفا ومحبت چه دیده ای
اواره ام زکوی خرد در دیار عشق
بنگر که از کجا به کجایم کشیده ای