مرغ شباهنگ

مرغ شباهنگ

پیش از این گر سخن از نغمه داودی بود پیش ما نغمه همان نغمه محمودی بود
مرغ شباهنگ

مرغ شباهنگ

پیش از این گر سخن از نغمه داودی بود پیش ما نغمه همان نغمه محمودی بود

روایت هنرمندان


متن سخنان هنرمند گرامی دکتر علیرضا تبریزی

                                                                                                 

" محمودی خوانساری ققنوس عالم هنر "

 

در افسانه های کهن پیدایش موسیقی را به ققنوس نسبت می دهند . مرغی که با منقار بلند خود ( که سوراخ های بسیاری بر آن تعبیه گشته ) در معرض باد می نشیند و با عبور دادن باد از سوراخ های مختلف منقار خویش نغمه ها و آهنگ های بسیار ایجاد می کند . گذشته از این ، نکته جالب توجه دیگری که راجع به این مرغ افسانه ای ذکر گشته این است که این مرغ نوع نر ندارد. لذا نحوه ی تولید مثل آن نیز به صورتی افسانه ای است بدینگونه که با منقار خویش تلی بزرگ از هیزم فراهم می آورد . آنگاه خود بر سر آن می نشیند ، و با برهم زدن بال ها و به اصطلاح ایجاد اصطحکاک جرقه ای و شراری و آتشی می افروزد و آن تل هیزم را شعله ور می سازد . آنگاه خود را به آن آتش خاکستر میکند . از خاکستر او تخمی پدید می آید که ققنوس دیگری از آن سر بر می کند . این مرغ در حقیقت زیستی و تولدی در مرگ دارد ، و به خاطر اینکه دیگری زندگی یابد خود را می سوزاند . این شاید بهترین تمثیلی باشد که می توان ماجرای حیات هنرمندان حقیقی را بدان مثال زد . هر هنرمندی در واقع همچنانکه ذره ذره خود را در آتش عشق می سوزاند ، در عین حال من دیگر خویش را در آثارش می آفریند و باقی می گذارد .

اما کدام هنرمند به تعبیر ما ققنوس است ؟ آن هنرمندی که با خلق آثار ارزشمند پس از مرگش در تاریخ زندگی جدید می یابد . ما وقتی زندگی هنرمندان بزرگی چون بتهون ، یا وانگوگ ، یا حافظ و سعدی خودمان را مطالعه می کنیم متوجه می شویم که آنها در تمام عمر خود سوخته اند و به خاطر آنکه این آتش زندگی کس دیگری را خراب نکند دم نزده اند .

اینها هنرمندان راستین تاریخ اند . اما کدام تاریخ ؟ ما دونوع تاریخ داریم . اولی تاریخ مکتوب و مضبوط که گرد و غبار اعصار را برخود دارد و به عالم مردگان و رفتگان تعلق دارد ، و از جلوه های رنگین حیات بی بهره است . دیگری حماسه تاریخ است ، که زنده است و به وسیله قهرمانان ساخته می شود . و قهرمانان حماسی تاریخ آن کسانی هستند که شعله های مرموز حیات ملتی را روشن می سازند . اینها همان ققنوس های خود سوز و زندگی افروز هستند . و محمودی خوانساری درست یکی از این قهرمانان حماسی تاریخ بود .

این مرد زانوی فقر در شکم زحمت فرو برد ، و با علو طبع ، بزرگی ، وسعت مشرب و  سعه ی صدر زندگی کرد . نه اینکه الان چون او سر بر آستان لحد نهاده ، و خاک در چشم و سنگ بر سینه گرفته چنین سخن می گویم . در زندگی اش نیز می گفتم . او به تنها چیزی که مطلقاً اهمیت نمی داد مادیات بود . دنیای مادی در نظرش پشیزی ارزش نداشت . به آنچه عشق می ورزید موسیقی بود و یکی از معدود خوانندگانی بود که شعر را می شناخت و می دانست چه می خواند . هرکس آوازهای او را بدقت بشنود در می یابد که چطور شعر را حلاجی می کند و تحویل مستمع می دهد . در حالی که برخی از خوانندگان نامی را می شناسیم که وقتی می خوانند از اول تا آخر انسان نمی فهمد که چه  خوانده شد . محمودی با آوازهایش درست در شریان های وجود انسان نفوذ می کرد . با بیشتر شعرای معاصر دوستی و رفت و آمد داشت . ایشان را می شناخت ، از آنها می پرسید و رفع اشکال می کرد . به ادبیات وارد بود و اینها لازمه کار یک آوازه خوان است . وقتی شعر را می خواند درست مثل این است که دکلمه انجام می دهد . این موضوع اصلاً زمینه ی اجتهاد محمودی بود . یعنی به راستی در این کار مجتهد بود .

در بعضی ابیاتی که این مرد انتخاب کرده حقیقتاً حسن سلیقه به خرج داده و شاهکار آفریده . به یاد یک بیت از صحبت لاری می افتم که می گوید :

                   نشئه صهبای گفتار توام مدهوش کرد

                                                      آنچه با مستان کند پیمانه با من گوش کرد

و بنده می خواهم در مورد آواز محمودی بگویم :

                   نشئه صهبای آواز توام مدهوش کرد

                                                      آنچه با مستان کند پیمانه با من گوش کرد

اما آنچه محمودی را از سایر هنرمندان متمایز می کرد علو همتش بود . البته همه هنرمندان علو همت دارند ، اما محمودی از این نظر به راستی شاخص بود . بنده در جریان بودم ، موقعیت های بسیار عالی برای او پیش آمد که اگر می خواست می توانست به همه جا و همه چیز برسد ولی تمام آنها را زیر پا گذاشت و فقط به هنرش فکر کرد . با انتخاب اشعار عالی و تحریرهای زیبا به هنرش چاشنی دل انگیزی از محبت می زد که تلخی های زندگی را در مذاق جان ما شیرین بسازد ، در حالی که خودش در تمام عمر تلخکام و بی مراد زیست .

در مراسم ترحیم محمودی جمعیت به قدری زیاد بود که به راستی این سخن آنجا مصداق پیدا کرده بود که می گویند ، " جای سوزن انداختن نبود " و بنده فکر می کردم همه این مردمی که لابد با هنر محمودی زندگی کرده بودند ، و از لذت معنوی استماع آوازهایش بهره مند گشته بودند ، آیا می دانستند که محمودی تمام عمرش را با تلخکامی زیست و حتی از دلجویی و استمالت یکی از همین دوستدارانش بی بهره بود ؟

محمودی تنها زیست ، و در غربت از جهان رفت . امروز هم که ما یادی از شخصیت والای او میکنیم ، شاید بسیاری مثل بنده هنوز در نیافته باشند که هنر این سرزمین چه گوهری را از دست داده است .

محتوای معقول و معنوی یک منطقه ی جغرافیایی است که لفظ وطن به آن اطلاق می شود ، والا خاک به خودی خود که ارزشی ندارد . محمودی و امثال او سرمایه ها و ذخایر معنوی ملت ما هستند و ما به تولای وجود ایشان است که به ایرانی بودن خود می بالیم و افتخار می کنیم .


برگرفته از یادنامه استاد محمود محمودی خوانساری ( مرغ شباهنگ) به روایت حمید تجریشی

 


نظرات 1 + ارسال نظر
حسین چهارشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 13:36 http://rahi12moayeri.blogfa.com

سلام به آقا محسن نازنین
سالروز درگذشت استاد علی تجویدی رو به شما و همه ی هنرمندان و هنر دوستان تسلیت میگم
یادش گرامی...

درود برشما حسین جان
سپاس از شما نازنین
خداوند روح بلند وپاک استاد علی تجویدی را قرین رحمت خویش نماید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد