مرغ شباهنگ

مرغ شباهنگ

پیش از این گر سخن از نغمه داودی بود پیش ما نغمه همان نغمه محمودی بود
مرغ شباهنگ

مرغ شباهنگ

پیش از این گر سخن از نغمه داودی بود پیش ما نغمه همان نغمه محمودی بود

خصوصی

برنامه های خصوصی هنرمندان


اواز: محمود محمودی خوانساری


ویلون: حبیب الله بدیعی


تار: ابراهیم سرخوش


سنتور: منصور صارمی


غزل اواز: غبار همدانی/بابا طاهر/پیر عرفان حافظ


دستگاه: شور

 

 

این برنامه قبلا بارگذاری وپیشکش شده بود برنامه بارگذاری شده جدید توسط عزیز نازنین جناب همایون پیشکش شده است واز کیغیت مناسب تری برخوردار می باشد

 

دریافت برنامه

 

روزی که کلک تقدیر در پنجه ی قضا بود

بر لوح افرینش غم سرنوشت مابود


روزی که می گرفتند پیمان ز نسل ادم

عشق از میان ذرات در جستجوی ما


می خواستم که دل را از غم خلاص یابم

داغ جدایی امد این اخرین وداع بود

 

 

خدایا داد از این دل داد از این دل

که مو یکدم نگشتم شاد از این دل


چو فردا داد خواهان داد خواهند

بگویم صد هزاران داد از این دل

 

گر در محیط حیرت غرقم گناه من چیست

در کشتی وجودم عشق تو ناخدا بود

 

گفتم غم تو دارم گفتا غمت سراید

گفتم که ماه من شو گفتا اگر براید


گفتم زمهرورزان رسم وفا بیاموز

گفتا ز خوب رویان این کار کمتر اید


گفتم که برخیالت راه نظر ببندم

گفتا که شب رو است او از راه دیگر اید


گفتم که بوی زلفت گمراه عالمم کرد

گفتا اگر بدانی هم اوت رهبر اید

 

 

 

 

 

 

 



دل انگیزان

 دل انگیزان


اواز: محمود محمودی خوانساری


ویلون: حبیب الله بدیعی


تنبک: جهانگیر ملک


کلام: کلیم کاشانی


دستگاه: سه گاه


 

 

پیشکش دوست نازنین وبا سخاوت مهدی عزیز به

دوستداران صدای ملکوتی نغمه پرداز گلها محمودی

نازنین



  ادامه مطلب ...

گلهای تازه


گلهای تازه برنامه شماره 17 ( گل حسرت)


اواز: محمود محمودی خوانساری


با همکاری هنرمندان:اسدالله ملک/ فرهنگ شریف/جهانگیر ملک


غرل ها: ابوالحسن ورزی/نظامی


گوینده: اذر پزوهش




باد بهار آمد و آورد بوی تو

شد تازه باز در دل من آرزوی تو

در آرزوی آن که چو گل در برت کشم

هر صبح چون نسیم دویدم به کوی تو

چون غنچه ای که باز شود درسپیده دم

گردد شکفته این دل خونین به روی تو

تا پاکتر به روی تو افتد نگاه من

خود را به اشک شوید و آید به سوی تو

پروانه و نسیم من ای گلبن مراد

هستیم روز و شب همه درجستجوی تو

 


گلهای تازه


گلهای تازه برنامه شماره 12 (گریه شبانه)


اواز: محمود محمودی خوانساری


با همکاری هنرمندان: حبیب الله بدیعی/منصور صارمی/فرهنگ شریف/جهانگیر ملک


غزل اواز: سایه


گوینده: اذر پزوهش



 شب آمد و دل تنگم هوای خانه گرفت 
 دوباره گریه ی بی طاقتم بهانه گرفت 


 شکیب درد خموشانه ام دوباره شکست 
 دوباره خرمن خاکسترم زبانه گرفت 


 نشاط زمزمه زاری شد و به شعر نشست 
 صدای خنده فغان گشت و در ترانه گرفت 


زهی پسند کماندار فتنه کز بن تیر 
 نگاه کرد و دو چشم مرا نشانه گرفت 


 امید عافیتم بود روزگار نخواست 
 قرار عیش و امان داشتم زمانه گرفت 


 زهی بخیل ستمگر که هر چه داد به من 
 به تیغ باز ستاند و به تازیانه گرفت 


 چو دود بی سر و سامان شدم که برق بلا 
 به خرمنم زد و آتش در آشیانه گرفت 


 چه جای گل که درخت کهن ز ریشه بسوخت 
ازین سموم نفس کش که در جوانه گرفت 


دل گرفته ی من همچو ابر بارانی 
گشایشی مگر از گریه ی شبانه گرفت


گلهای تازه


گلهای تازه برنامه شماره 9 ( قول وغزل)


اواز: محمود محمودی خوانساری


با همکاری هنرمندان: همایون خرم/مجید نجاحی/محمد موسوی/ناصر افتتاح


غزل ها وشعر اواز: پیر عرفان حافظ


گوینده: فخری نیکزاد




چه مستی است ندانم که رو به ما آورد


که بود ساقی و این باده از کجا آورد


تو نیز باده به چنگ آر و راه صحرا گیر


که مرغ نغمه سرا ساز خوش نوا آورد


دلا چو غنچه شکایت ز کار بسته مکن


که باد صبح نسیم گره گشا آورد


رسیدن گل و نسرین به خیر و خوبی باد


بفشه شاد و گش آمد سمن صفا آورد


صبا به خوش خبری هدهد سلیمان است


که مژده طرب از گلشن سبا آورد


علاج ضعف دل ما کرشمه ساقی است


بر آر سر که طبیب آمد و دوا آورد


مرید پیر مغانم ز من مرنج ای شیخ


چرا که وعده تو کردی و او به جا آورد


به تنگ چشمی آن ترک لشکری نازم


که حمله بر من درویش یک قبا آورد


فلک غلامی حافظ کنون به طوع کند


که التجا به در دولت شما آورد


گلهای تازه

 گلهای تازه برنامه شماره 3 ( بی همزبان)


اواز: محمود محمودی خوانساری


با همکاری هنرمندان: حبیب الله بدیعی/فرهنگ شریف/منصور صارمی/جهانگیر ملک


اواز: در مایه دشتی


اشعار: شهریار


گوینده: فخری نیکزاد



 

دکلمه فخری نیکزاد:

 

بزن که سوز دل من به ساز می گویی

زساز دل چه شنیدی که باز می گویی


مگر چو باد وزیدی به زلف یار که باز

به گوش دل سخن دلنواز می گویی


مگر حکایت پروانه می کنی با شمع

که شرح قصه به سوز وگداز می کنی


کنون که راز دل ما زپرده برون شد

بزن که در دل این پرده به راز می گویی


 

اجرای قطعاتی در دشتی و چهار مضراب 


 

ادامه دکلمه فخری نیکزاد:


 

گوش زمین به ناله من نیست اشنا

من طایر شکسته پر اسمانیم


گیرم که اب ودانه دریغم نداشتند

چون می کنند با غم بی همزبانیم؟


 

اواز: محمودی نازنین


 

از زندگانیم گله دارد جوانیم

شرمنده جوانی از این زندگانیم


دارم هوای صحبت یاران رفته را

یاری کن ای اجل که به یاران رسانیم


گوش زمین به ناله من نیست اشنا

من طایر شکسته پر اسمانیم


گیرم که اب ودانه دریغم نداشتند

چون می کنند با غم بی همزبانیم


گفتی که اتشم بنشانی ولی چه سود

برخاستی که بر سر اتش بنشانیم


شمعم گریست زار به بالین که شهریار

من نیز چون تو همدم سوز نهانیم


 

دکلمه فخری نیکزاد:

 

 

گوش زمین به ناله من نیست اشنا

من طایر شکسته پر اسمانیم


گیرم که اب ودانه دریغم نداشتند

چون می کنند با غم بی همزبانیم

 

 

 

برنامه های خصوصی

برنامه های خصوصی هنرمندان


اواز: محمود محمودی خوانساری


همنواز نی: محمد موسوی


اجرا شده1361/4/25 منزل محمد موسوی


غزل ها: حافظ/طبیب اصفهانی/بیزن ترقی

 

 

 

از بزم طرب باده گساران همه رفتند


از ملک جنون سلسله داران همه رفتند


  ادامه مطلب ...

یک شاخه گل

به یاد حبیب الله بدیعی


یک شاخه گل برنامه شماره 393


اواز: محمود محمودی خوانساری


همنواز اواز: حبیب الله بدیعی


اشعار: جلال الدین همایی


گوینده: روشنک




 

  


   زیور دست جهان بودم  مرا نشناختند



      گوهری را رایگان بر خاک راه انداختند

 

  ادامه مطلب ...

گلهای تازه

به یاد محمد حسین بهجت تبریزی ( شهریار)


گلهای تازه برنامه شماره 57


اواز: محمود محمودی خوانساری


با همکاری هنرمندان:خبیب الله بدیعی/فرهنگ شریف/جهانگیر ملک


غزل اواز: شهریار


گوینده: فخری نیکزاد


 





دریافت برنامه


 

به اختیار دلی برده چشم یار از من        

که دور از او ببرد گریه اختیار از من


به روز حشر اگر اختیار با ما بود

بهشت و هر چه در او، از شما و یار از من


دگر قرار تو با ما چنین نبود ای دل

که خنجری شوی و بگسلی قرار از من


سیه تر از سر زلف تو روزگار منست

دگر چه خواهد از این بیش، روزگار از من؟


به تلخکامی از آن دلخوشم که میماند

بسی فسانه شیرین به یادگار از من


ترانه ها فکند جاودانه در آفاق

چو بر فلک شود این ناله های زار از من


دمد ز تربت من لاله ها چو یاد آرند

پیاله نوش حریفان به نوبهار از من


در انتظار تو بنشستم و سرآمد عمر

دگر چه داری از این بیش انتظار از من؟


شبی که از در مهتابی آمدی یاد آر

چه مایه گوهر اشکی که شد نثار از من!


گواه عهد تو آن شب ستارگان بودند

هنوز شاهدکانند شرمسار از من!


به اختیار نمیباختم به خالش دل

که برده بود حریف اوّل اختیار از من


گذشت کار من و یار، شهریارا! لیک 

در این میان غزلی ماند شاهکار از من!

 

 

 




برنامه های خصوصی


دریافت برنامه



برنامه های خصوصی هنرمندان


اواز:محمود محمودی خوانساری/کورس سرهنگ زاده


همنوازان اواز:حبیب الله بدیعی/فرهنگ شریف/جهانگیر ملک



  


اواز: محمودی خوانساری

 

انرا که غمی چو ن غم من نیست چه داند


که از هجر تو هم دیده چه شب می گذراند


وقتست اگر از پای در ایم که همه عمر


باری نکشیدم که به هجران تو ماند


سوز دل یعقوب ستمدیده زمن پرس


احوال دل سوختگان سوخته داند




 

نسیمی کزبن ان کاکل اید


مرا خوشتر زبوی سنبل اید


چو شب گیرم خیالش را در اغوش


سحر از بسترم بوی گل اید



 

اواز: سرهنگ زاده

 

زهی عشق زهی عشق که ماراست خدایا خدایا خدایا


چه نقض است وچه خوب است وچه زیباست خدایا خدایا خدایا


فتادیم فتادیم بدان سان که نخیزیم 


ندانیم ندانیم که چه غوغاست خدایا خدایا خدایا


چه بنداست چه زنجیر  همه بسته چه راهیست


نه بند است ونه زنجیر که برپاست خدایا خدایا


بیاید ببینید که شمس الحق تبریز


زهی عشق زهی عشق که ماراست خدایا خدایا


چه خوبست جه نغز است چه زیباست خدایا خدایا

 


خصوصی


برنامه رادیویی


در وصف مولا علی


با صدای /جمال وفایی/اکبر گلپایگانی/محمود محمودی خوانساری


 



با سپاس از باران نازنین مدیز تارنمای مرغ سحرکه این برنامه


وعکسی نایاب از محمودی عزیز را پیشکش دوستان نمودند



 

ادامه مطلب ...

برنامه رادیویی

همنشین درد


اواز: محمود محمودی خوانساری


همنواز اواز: فرهنگ شریف/ اسدالله ملک

  ادامه مطلب ...

مصاحبه

این مصاحبه حدود سال های 1352 در برنامه هنر و خانواده یا هنر برای مردم، به تهیه کنندگی علی تابش تهیه شده است. در این برنامه که هر هفته تهیه می شد، تابش یکی از موسیقی دانان شاخص را به برنامه دعوت و با وی به گفت وگویی قریب نیم ساعت دست می زد. آقایان ناصر مسعودی، نریمان، خالدی، فرهنگ شریف و از جمله محمودی خوانساری از آن دست موسیقی دانانی بودند که در این برنامه شرکت کردند. یکبار در حین گفت وگو ناصر مسعودی به تابش گفت: آقا این سوالات چیه از ما می کنی! این ماهستیم که باید با تو مصاحبه کنیم؛ خودت دارای مقام بالایی در فرهنگ ما هستی. تابش در تلویزیون و رادیو مردی همه فن حریف بود. در سال 1340 به همراه پرویز خطیبی تصمیم گرفت، یک برنامه نیم ساعته کمدی ـ انتقادی به نام «تک مضراب» در تلویزیون ایران اجرا کند. از سال های 1354 به بعد از تابش خبری نبود. سال ها پس از پیروزی انقلاب اسلامی که شما و رادیو به مدیریت منوچهر نوذری به شکل دیگری ادامه پیدا کرد، وی همکاری هایی داشت. علی تابش در 14 آبان 1376 وفات یافت و در قطعه هنرمندان بهشت زهرا به خاک سپرده شد.

 

متن گفتگو:

 برخی از آوازها که برای هزارمین بار توسط یک شنونده موسیقی اصیل هم گوش داده می شوند، گویا باز هم کم شنیده شده است. محمودی جان، خیلی از شما متشکرم که توانستی این همه در موسیقی ما تاثیرگذار باشی.
    علی جان واقعا از این همه محبت، من را شرمنده می کنی. مجالی نمی دهی که من از شرمندگی ات در بیاییم.
    
    
    برای شروع بحث اجازه بده بپرسم نسبت به همکارانت چه حسی داری؟ کارشان را چگونه می بینی و چه خواننده ای را از همه بیشتر دوست داری!
    من سال 1335 یکی از برخوردهای قشنگم برخورد با داریوش رفیعی بود. من عاشق این مرد بوده و هستم. الان هم نوارهایی از این خواننده دارم که در خلوتم اگر خواسته باشم گوش کنم و حالی داشته باشم آن نوارهاست. ولی البته من آواز آقای ادیب خوانساری و بنان را خیلی دوست دارم. اینکه استاد نمی گویم به این دلیلی است که کلمه استاد در جامعه ما خیلی پیش پا افتاده است به همین خاطر، به گفتن هنرمندان بزرگ و آقا کفایت می کنم. بجاست که از آقای قوامی هم یادی بکنم. کارهای قدیمی آقای گلپایگانی را هم گوش می کنم. این هم اضافه کنم که شجریان خواننده زحمت کشیده ای است. شجریان خیلی زحمت کشیده است. چون طلبه است. مثل خود من که طلبه هستم و طلبه خواهم ماند و هیچ وقت هم ادعایی نداشتم. و هر چقدر پیش رفتم، دیدم هنر و آواز عجب دریایی بیکران است و هنوز هم می بینم که چقدر فاصله دارم. به قول مرحوم تهرانی می بینم که چقدر لنگی دارم.
    
    
    همانطور که گفتی هرکسی در رشته خودش طلبه باشد و برود دنبالش و ببیند که اینجا آخر خط نیست، اما اگر کسی اینجور فکر نکند... 
    -دیگر اینجا مرگ است. به مرگ هنری رسیده است. 
    
    
    آیا برای کار هنریت سفری به خارج از کشور هم داشته ای؟
    بله خوشبختانه. شاید 3 – 4 سال پیش (یعنی سال های 1348) با یک اکیپ هنری که شاید این سفر کمتر اتفاق بیفتد، به انگلستان رفتیم. در این سفر هنرمندان گرامی علی تجویدی، حبیب الله بدیعی و چند خواننده بودند. چقدر سفر موفقیت آمیزی بود. البته به لندن و بروکسل رفتیم. خاطره این سفر را هیچ وقت فراموش نمی کنم. 

    محمودی عزیز در این سال های متمادی در کار هنریت، قطعا مردم هنردوست ما، هنر ویژه تو را ارج نهاده اند. آیا روابطت با مردم را حفظ کرده ای. 
    انسان هایی که با هنر سروکار دارند، خیلی بیشتر با مردم ارتباط برقرار می کنند. ولی یک خاطره ای دارم که می تواند پاسخ شما هم باشد. حدود سال 1340 بود که به همراه یکی از دوستان و خانوده به شمال رفتیم. فکر می کنم به نوشهر رفتیم. به جای اینکه به هتل برویم، گشتیم و دو اتاق از یک پیرمرد و یک پیرزن گرفتیم. پیرمرد خیلی چهره روحانی داشت. من فکر کردم اگر این پیرمرد بفهمد که من از خوانندگان گل ها هستم و آواز می خوانم، شاید خوشش نیاد. بهتر است که ما سروصدایش را در نیاوریم. نگو از دوستمان پرسید که این آقا کی هست که گفت ایشان آقای محمودی خوانساری هستند؛ خواننده گل ها، گل های جاویدان است (من از این موضوع خبر نداشتم). چند روز که ما آنجا بودیم، خیلی به ما خدمت کرد و همین که می خواستیم برویم، پیرمرد آمد و یک دسته گل برایمان آورد و به من گفت (محمودی با لهجه گیلکی تقلید صدای پیرمرد را در می آورد) آقای خوانساری ما گل ها را به تو دادیم، تو جاویدان را به ما ندادی. من هم بهش گفتم الان جاویدان را به تو می دهم. صورتم را به سمت دریا کردم و به قول خودش نیم ساعت جاویدان خواندم؛ بدون ساز و به طور بداهه به قدری صدا شفاف و خوب شده بود که هیچ وقت یادم نمی رود. می دانید که شمال چون مرطوب است، تاثیر زیادی در صدا می گذارد. صدا مثل ناقوس شده بود. این پیرمرد اشک از چشماش سرازیر شد که من هم گریه ام گرفت. اصلاتعجب کردم که چنین آدمی گل ها را می شناسد و بگوید گل های جاویدان!
    
    
    محمودی جان این پیرمرد، نماینده 35 میلیون ایرانی است که با توجه به عشقشان به موسیقی ایرانی، صدای تو را دوست دارند و شکرگزار این صدا هستند. برای آخرین سوال به ما بگو که کدام آوازت را بیشتر از همه دوست داری!
    والله شما خودتان بهتر می دانید که من همه کارهایم را دوست دارم اما از همه بیشتر همان سه گاه معروف که در برگ سبز شماره 165 است. به خصوص قسمت مخالف سه گاه را خیلی دوست دارم. آنجا که می گوید: گر تو از پرده برون آیی، رخ بنمایی / پرده در کار همه پرده نشینان بدری. این آواز را آقای بدیعی با من همراهی کردند. به عقیده من بدیعی یکی از بهترین جواب آوازهای خود را داده است. خود بدیعی هم این نوار را خیلی دوست دارد.
    
    
    خب محمودی جان اگر حاضری برویم در حوزه خانواده، برویم ببینیم محمودی عزیز ما ازدواج کرده است !
    من فکر می کنم یک هنرمند به ویژه هنرمندی که با موسیقی سروکار داشته باشد، اگر ازدواج کند، ازدواج دوم وی خواهد بود. چون هنرمند قبلابا هنرش ازدواج کرده است. ولی اگر خواست ازدواجی کند، دیگر این ازدواج دوم وی است. ولی من می خواهم بگویم خوشبختانه یا متاسفانه هنوز تاهل اختیار نکردم. دلیل اصلی آن، این است که مادرم احتیاج به یک همراه دارد. چون مادرم کسی است که مشوق آواز من است و وجود مادرم مانع از نشستن من بر سر سفره عقد بوده است. 
    
    
    من فکر می کنم مادر شما خیلی علاقه مند است که نوه خود را ببیند!
    بله! ولی دیگر برادران من این کار را کردند!
    
    
    چندتا برادر داری!
    سه برادر دارم و دو خواهر. یکی از خواهران از همه ما بزرگتر هستند. 
    
    
    اینطور که همه می دانند یک هنرمند یک قلب خیلی رئوفی و احساسی دارد. آیا تا به حال نشده که دلت برای عشقی بلرزد!
    خیلی سوال قشنگی کردی. پر واضح است که بله. من فکر می کنم اگر نلرزد آن دل، دل نیست. آن صدایی که از اعماق وجود آدم سرچشمه گرفته، سرچشمه اش عشق است و آن هم عشق مجازی است. تا آن نباشد، آن عشق ازلی و آن عشق عرفانی وجود نخواهد داشت. مسلم است که قلب من خیلی لرزیده است. یکبار پیش دکتری رفتم که دکتر به من گفت که چرا آنقدر عاشق می شوی!
    
    
    با توجه به اینکه جدیدا کم کار شدی، می خواهم بگویم محمودی جان ما به این اجتماع مدیونیم. مبادا روزی از کار هنری دست بشویی و قهر کنی. هنرت خیلی ارزنده است، مبادا به هیچ بگیری! مردم از تو انتظار دارند. 
    علی جان من همین جا به مردم قول می دهم که در آینده برخلاف گذشته بیشتر کار کنم. چون واقعا ما به این اجتماع مدیونیم. 

     علی نگهدارت باشد محمودی جان
    علی و جدم رسول الله نگه دار همه شما عزیزان باشد.

روزنامه اعتماد ملی > 31/1/88

 

برنامه های خصوصی

برنامه های خصوصی هنرمندان


اواز: محمود محمودی خوانساری


با همکاری هنرمندان: حبیب الله بدیعی/فرهنگ شریف/جهانگیر ملک


دستگاه: همایون

 

 اشعار: ابوالحسن ورزی




دریافت برنامه



 

مطلع غزل اواز:


 

ز حال هرکه می پرسم در این عالم غمی دارد

غم عشق ارزومندم که شیرین عالمی دارد


زساز دهر غیر از بی نوایی نغمه ای ناید

نوای عشق را نازم که خوش زیر وبمی دارد

 

 

 

 

 

یک روز در آغوش تو آرام گرفتم

 

یک عمر قرار از دل ناکام گرفتم


 

افسوس که چون لاله پر از خون جگر بود

 

جامی که ز دست تو گل اندام گرفتم


 

از ساده دلی مشق وفاداری من شد

 

درسی که ز بدعهدی ایام گرفتم


 

امشب ز لبان هوس آلود تو ریزد

 

هر بوسه که من از تو به پیغام گرفتم


 

از تیر حوادث به پناه تو پریدم

 

روزی که مکان بر لب این بام گرفتم


 

دور از تو در و دشت پر از نعره من بود

 

چون سیل بدریای تو آرام گرفتم


 

رسوا تر از آن کردمت ای دیده که بودی

 

داد دل خود را ز تو بدنام  گرفتم

 


برگ سبز

به یاد پیر کمانچه نواز


 برگ سبز برنامه شماره 252


اواز: محمود محمودی خوانساری

با همکاری هنرمندان: علی اصغر بهاری/احمد عبادی/رضا ورزنده

اهنگ در مایه اصفهان

اشعار: رودکی /رفیق اصفهانی/روحی همدانی/رفیق کاشانی 

گوینده: روشنک

 

روشنک: شعر رودکی

 

زمانه پندی ازادوار داد مرا

زمانه را چو نکو بنگری همه پند است

دو روز نیک کسان گفت غم مخور زنهار

بساکسا که به روز تو ارزومند است

 

روشنک: شعر رفیق اصفهانی

 

دیدن ان سرو نازم ارزوست

دیده ان بسیار وبازم ارزوست

قد او را گفته ام عمر دراز

از خدا عمر درازم ارزوست

 

روشنک: شعر روحی همدانی

 

به روی او نگرستن زمن نمی اید

من این دو دیده برای گریستن دارم

 

روشنک : شعر رفیق کاشانی

 

دوستان در بوستان چون عزم گلچیدن کنید

اول از یاران دور افتاده یاد من کنید

 

روشنک: شعر رفیق کاشانی

 

من واز نو غم یار کهن ویاری او

که هنوز از همه بیش است وفاداری او

کرده بسیار ستم لیک نکرده است

چنان که بود یاری او کم ز ستمکاری اواز



 

اواز محمود محمودی خوانساری شعر شیخ اجل سعدی

 

ندانمت به حقیقت که در جهان به که مانی

جهان وهر چه در او هست صورتند وتو جانی

به پای خویشتن ایند عاشقان به کمندت

که هر که را تو بگیری از خویشتن برهانی

بر اتش تو نشستیم ودود عشق برامد

تو ساعتی ننشستی که اتش بنشانی

تو را که دیده زخواب خمار باز نباشد

ریاضت من شب  تا سحر نخفته چه دانی

من ای صبا ره رفتن بکوی دوست ندانم

تو می روی بسلامت سلام ما برسانی