مرغ شباهنگ

مرغ شباهنگ

پیش از این گر سخن از نغمه داودی بود پیش ما نغمه همان نغمه محمودی بود
مرغ شباهنگ

مرغ شباهنگ

پیش از این گر سخن از نغمه داودی بود پیش ما نغمه همان نغمه محمودی بود

نوایی از موسیقی ملی

نوایی از موسیقی ملی


اواز: محمود محمودی خوانساری


کلام : شیخ اجل سعدی


همنوازان : اسدالله ملک/فرهنگ شریف




عیب نباشد از تو بر ما جفا رود


مجنون از استانه لیلی کجا رود


گر من فدای جان تو کردم دریغ نیست


بسیارسر که در سر مهر ووفا رود


یک شاخه گل





یک شاخه گل برنامه شماره 126



اواز: محمودی خوانساری


کلام: شیخ بهایی


گوینده: روشنک



  

ساقیا! بده جامی، زان شراب روحانی

تا دمی برآسایم زین حجاب جسمانی

بهر امتحان ای دوست، گر طلب کنی جان را

آنچنان برافشانم، کز طلب خجل مانی

بی‌وفا نگار من، می‌کند به کار من

خنده‌های زیر لب، عشوه‌های پنهانی

دین و دل به یک دیدن، باختیم و خرسندیم

در قمار عشق ای دل، کی بود پشیمانی؟

ما ز دوست غیر از دوست، مقصدی نمی‌خواهیم

حور و جنت ای زاهد! بر تو باد ارزانی

رسم و عادت رندیست، از رسوم بگذشتن

آستین این ژنده، می‌کند گریبانی

زاهدی به میخانه، سرخ روز می‌دیدم

گفتمش: مبارک باد بر تو این مسلمانی

زلف و کاکل او را چون به یاد می‌آرم

می‌نهم پریشانی بر سر پریشانی

خانهٔ دل ما را از کرم، عمارت کن!

پیش از آنکه این خانه رو نهد به ویرانی

ما سیه گلیمان را جز بلا نمی‌شاید

بر دل بهائی نه هر بلا که بتوانی


  


یک شاخه گل


یک شاخه گل برنامه شماره 377




اواز: محمود محمودی خوانساری


همنواز: احمد عبادی/جلیل شهناز


کلام: استاد سخن شیخ اجل سعدی


اهنگ: شور محمد میر نقیبی


گوینده : روشنک


اواز: همراه با سه تار احمد عبادی



تو را نادیــــــــــدن ما غــم نباشد    که در خیلــــت به از ما کم نباشد

من از دست تو در عالـم نهم روی    ولیکن چــــون تو در عالم نباشد

عجب گـر در چمن برپـای خیزی      که سرو راست پیشت خم نباشد     

 مبـــــادا در جهان دلتنگ رویی       که رویت بینــــــد و خرم نباشد

من اول روز دانستم که این عهد       که با من می‌کنی محــــکم نباشد

که دانستم که هرگــــز سازگاری       پــــری را با بنــــــــی آدم نباشد

مکن یارا دلم مجــــــروح مگذار       که هیچــم در جهان مرهم نباشد

بیا تا جان شیرین در تـــو ریزم        که بخـــل و دوستی با هم نباشد

نخواهــم بی تو یک دم زندگانی         که طیب عیش بی همــدم نباشد

حدیث دوست با دشمـــن نگویم         که هــرگـــز مدعی محرم نباشد

نظر گویند سعــــدی با که داری         که غم با یار گفتن غــــم نباشد







اواز: همراه با ساز جلیل شهناز


دوش بی روی تو آتش به سرم بر می​شد و آبی از دیده می​آمد که زمین تر می​شد
تا به افسوس به پایان نرود عمر عزیز همه شب ذکر تو می​رفت و مکرر می​شد
چون شب آمد همه را دیده بیارامد و من گفتی اندر بن مویم سر نشتر می​شد
آن نه می​بود که دور از نظرت می​خوردم خون دل بود که از دیده به ساغر می​شد
از خیال تو به هر سو که نظر می​کردم پیش چشمم در و دیوار مصور می​شد
چشم مجنون چو بخفتی همه لیلی دیدی مدعی بود اگرش خواب میسر می​شد
هوش می​آمد و می​رفت و نه دیدار تو را می​بدیدم نه خیالم ز برابر می​شد
گاه چون عود بر آتش دل تنگم می​سوخت گاه چون مجمره​ام دود به سر بر می​شد
گویی آن صبح کجا رفت که شب​های دگر نفسی می​زد و آفاق منور می​شد
سعدیا عقد ثریا مگر امشب بگسیخت ور نه هر شب به گریبان افق بر می​شد






یک شاخه گل





یک شاخه گل برنامه شماره399






اواز: محمود محمودی خوانساری


کلام: استاد سخن شیخ اجل سعدی


اهنگ : موزون شور از مهدی خالدی


همنواز: همایون خرم


کلام متن: مجمر اصفهانی/صفی علیشاه/ریاض همدانی/ساسان


گوینده:فیروزه امیر معز



دکلمه:

 نگذاشت که بر روی تو افتد نظر ما


دیدی که چها کرد بما چشم تر ما


احوال دل سوخته دلسوخته داند


از شمع بپرسید زسوز جگر ما



مطلع اواز:




تا خبر دارم از او بی‌خبر از خویشتنم

 

با وجودش ز من آواز نیاید که منم


پیرهن می‌بدرم دم به دم از غایت شوق

 

 که وجودم همه او گشت و من این پیرهنم


ای رقیب این همه سودا مکن و جنگ مجوی

 

 برکنم دیده که من دیده از او برنکنم


خود گرفتم که نگویم که مرا واقعه‌ایست

 

دشمن و دوست بدانند قیاس از سخنم


در همه شهر فراهم ننشست انجمنی

 

که نه من در غمش افسانه آن انجمنم


برشکست از من و از رنج دلم باک نداشت

 

 من نه آنم که توانم که از او برشکنم


گر همین سوز رود با من مسکین در گور

 

خاک اگر بازکنی سوخته یابی کفنم


گر به خون تشنه‌ای اینک من و سر باکی نیست

 

که به فتراک تو به زان که بود بر بدنم


مرد و زن گر به جفا کردن من برخیزند

 

 گر بگردم ز وفای تو نه مردم که زنم


شرط عقلست که مردم بگریزند از تیر من

 

گر از دست تو باشد مژه بر هم نزنم


تا به گفتار درآمد دهن شیرینت

 

بیم آنست که شوری به جهان درفکنم


لب سعدی و دهانت ز کجا تا به کجا

 

این قدر بس که رود نام لبت بر دهنم





دکلمه:




ای سنگدل که رشته الفت بریده ای


از ما بجز وفا ومحبت چه دیده ای


اواره ام زکوی خرد در دیار عشق


بنگر که از کجا به کجایم کشیده ای

 

یک شاخه گل


یک شاخه گل برنامه شماره 366


اواز: محمودی خوانساری

همنوازی: رضا ورزنده


اهنگ: ابو عطا


کلام: پارسا/غمام همدانی/بابافغانی


کلام اواز: شیخ اجل سعدی


گوینده: اذر پزوهش






آن را که غمی چون غم من نیست چه داند

کز شوق توام دیده چه شب می‌گذراند


وقتست گر از پای درآیم که همه عمر



باری نکشیدم که به هجران تو ماند



سوز دل یعقوب ستمدیده ز من پرس


کاندوه دل سوختگان سوخته داند


دیوانه گرش پند دهی کار نبندد


ور بند نهی سلسله در هم گسلاند


ما بی تو به دل برنزدیم آب صبوری


در آتش سوزنده صبوری که تواند


هر گه که بسوزد جگرم دیده بگرید


وین گریه نه آبیست که آتش بنشاند


روایت هنرمندان



مطلبی کوتاه از مرحوم شاپور نیاکان

                                                                                                 

"محمودی را درسال 1332 به وسیله یکی از دوستان شناختم "

 

در آواز عارفانه ی  او رمزی نهفته بود که به دل هر صاحب حال می نشست در پروراندن گوشه های موسیقی ایرانی کم نظیر بود . تحریرهای آوازش تصنعی و تقلیدی نبود و بر خلاف بعضی از خوانندگان و نوازندگان سبکی خاص داشت .

در اجرای ریتم های مختلف اعم از شکسته و سنگین و ضربی ها مهارت داشت . کارش از نظر شعر خوانی و ترکیب و به جا خواندن هنرمندانه بود هیچگاه به هنگام خواندن به خود فشار نمی آورد و از عهده ی اجرای آواز در راست کوک به خوبی بر می آمد .

 

ای نوشته قسمتی از نوشته ی آقای عاشوری است که به مناسبت مقصود برگزیده ایم . مضمون باقی مطالب ایشان از آنجا که قبلاً در این دفتر ذکر گذشته لذا از نقل آنها گذشتیم .

 

شاپور نیاکان هنرمند مهجور و سوخته جانی بود که تا آخرین روزهای عمر محمودی با او رفت و آمد داشت . این مرد نازنین با آنکه در روزهای مرگ محمودی حال و روزگاری پریشان داشت ، با وجود بیماری و کسالت روحی همه ی توان خویش را به کار گرفت و به همراهی سه تن دیگر از دوستان و ارادتمندان محمودی یعنی آقایان منوچهر خیر خواه ، مهندس ناصر کشاورز و عزیز الله حکیمی ، با اجرای برنامه ای در مایه افشاری که سازنده ی آهنگ و سراینده ی اشعارش خود او بود نسبت به رفیق از دست رفته اش ادای احترام نمود و بدین طریق برای ارتقاء یاد و نام محمودی خوانساری آنچه از دستش بر می آمد در طبق اخلاص نهاده و به محضر اهل دل تقدیم نمود . به یاد شاپور نیاکان و با آرزوی مغفرت الهی برای او ، شعر ترانه ای را که در رثای محمودی سروده می آوریم :

در مراسم سومین ، هفتمین و چهلمین شب درگذشت محمودی به رسم معمول دفتر یادبودی مقابل دوستان و دوستدارانش گشوده گشت تا آن عزیزان خاطرات و نظرات خویش را در آن بنگارند . در این قسمت از میان آن مطالب که هم توسط هنرمندان و شخصیت های مشهور فرهنگی ذکر گشته ، هم از سوی دیگر هموطنان عزیز پاره ای را جهت اطلاع خوانندگان گرامی این دفتر می آوریم . البته با ذکر این نکته که نوشته های بدون نام برخی در خود دفتر نیز بدون نام امده اند ، و دربرخی دیگر از آنها نام نویسنده خوانا و مفهوم نبوده است .

 

- اگر شمع زندگانی استاد محمودی خوانساری فرو مرد ، درمقابل برای همیشه تاریخ خورشید فروزان هنر این بزرگ مرد در آسمان فرهنگ و ادب و هنر این سرزمین درخشان خواهد ماند ، و من از زبان این عزیز جاودان اگر چیزی بخواهم بنویسم :

                   سینه ای باید به پهنای فلک                تا بگویم شرح عشق آن ملک

محمودی محمود بود ، و برای همیشه محمود خواهد ماند . او را در آثارش بجوییم .

بهمن بوستان

 

 

- جامعه ی هنرمندان آواز و موسیقی ایران بزرگ مردی را از دست داد ... من هیچ حرفی برای گفتن در مورد محمودی عزیز ندارم که در خور او و صفای او و هنر او و صدای آتشناک او باشد.

ناصر مسعودی

 

 

افسوس که ستاره ای تابناک از دنیای هنر به ابدیت پیوست .

حسن کسایی

یک شاخه گل



یک شاخه گل برنامه شماره 443



اواز: محمود محمودی خوانساری


کلام: مولانا


همنواز: جلیل شهناز


اهنگ سگاه: محمد میرنقیبی


کلام متن برنامه: امیری فیروز کوهی/رهی معیری/عماد خراسانی


گوینده: روشنک



 

من مست و تو دیوانه ما را که برد خانه

صد بار تو را گفتم کم خور دو سه پیمانه

 

در شهر یکی کس را هشیار نمی بینم

هر یک بتر از دیگر شوریده و دیوانه

 

هر گوشه یکی مستی دستی زده بر دستی

وان ساقی سرمستی با ساغر شاهانه

 

ای لولی بربط زن تو مست تری یا من

ای پیش تو چو مستی افسون من افسانه

 

از خانه برون رفتم مستیم به پیش آمد

در هر نظرش مضمر صد گلشن و کاشانه

 

چون کشتی بی لنگر کژ میشد و مژ میشد

وز حسرت او مرده صد عاقل و فرزانه

 

گفتم که رفیقی کن با من که منت خویشم

گفتا که بنشناسم من خویش ز بیگانه

 

گفتم : ز کجایی تو؟ تسخر زد و گفت ای جان

نیمیم ز ترکستان نیمیم ز فرغانه

 

نیمیم ز آب و گل نیمیم ز جان و دل

نیمیم لب دریا نیمی همه دردانه

 

من بی دل و دستارم در خانه خمارم  من

یک سینه سخن دارم هین شرح دهم یا نه

 

تو وقف خراباتی دخلت می و خرجت می

زین وقف به هوشیاران مسپار یکی دانه




برگ سبز


برگ سبزبرنامه شماره 252



اواز: محمود محمودی خوانساری


همنوازان: اصغر بهاری/ رضا ورزنده


کلام اواز: استاد سخن سعدی


اهنگ: مایه اصفهان


کلام متن برنامه: رودکی/رفیق اصفهانی/روحی همدانی/رفیق کاشانی


گوینده: روشنک



ندانمت به حقیقت که در جهان به که مانی


جهان وهرچه در اوهست صورتند وتو جانی


به پای خویشتن ایند عاشقان به کمندت


که هر که را تو بگیری از خویشتن برهانی


بر اتش تو نشستیم دود عشق برامد


تو ساعتی ننشستی که اتشی بنشانی


تو را که دیده زخواب خمار باز نباشد


ریاضت من شب تا سحر نخفته چه دانی


من ای صبا ره رفتن بکوی دوست ندانم


تو می روی بسلامت سلام ما برسانی






برگ سبز




برگ سبز برنامه شماره 94



اواز: محمود محمودی خوانساری


همنوازان: حسن کسایی/مرتضی خان محجوبی/رضا ورزنده


اهنگ: شور وافشاری


کلام اواز: نظام وفا


کلام متن: عطار/عراقی /نظام وفا




ای که داری به من از مهر نهانی نظری


چه بگویم که تو از حال دلم باخبری


گفته بودی که دلم را کنی از عشق خراب


انچنان کن که نماند دگر از وی اثری


نوبهار است ودرختان همه پر باروبرند


اخر ای شاخه امید براور ثمری


عشق را نیست بجز سوختن دلها کار


گر ترا نیست سرسوختن ای دل حذری


عشق را نیست بجز سوختن دلها کار


گر ترا نیست سر سوختن ای دل حذری


جای هرمرغ به شاخ گلی امروز بود


تو نظام از چه در این موسم گل دربدری


 

روایت هنرمندان


مطلب کوتاهی از هنرمند گرامی آقای محمد میرنقیبی

 

" یادی از دوست "

 

روز سوم اردیبهشت 1366 است . به اتفاق عده ای از هنرمندان در منزل یکی از دوستان هنر دوست گردهم جمع شده ایم تا به دیدار هم ساعاتی از ناملایمات روزگار به دور مانده و یاد ایام گذشته را تجدید نمائیم . ناگهان یکی از دوستان خبر درگذشت محمودی خوانساری را می دهد . دقایقی در بهت و حیرت فرو می روم و از شدت تاثر سرم به دوران می افتد . با یک جمع بندی کوتاه در می یابم ضربه ای دیگر بر هنر موسیقی ایران وارد آمد که جبران آن به این زودی ها نخواهد شد .یاد روزهای گذشته و خاطرات و ایامی که در جمع دوستان بودیم و من با آواز پر طنین و اعجاب انگیز او نغمه سرایی می کردم و چه شبها که با او بودم و ساعات به طوری می گذشت که فکر می کردم هنوز اول مجلس انس و الفت است . در حالی که سپیده ی صبحگاهی دمیده و ما در خود فرو رفته و صدای محمودی ما را از خود بیخود کرده و ندانسته در حالت رویایی به سر برده ایم . یاد برنامه ی گلها می افتم که با ضبط آواز سحر آمیز او بر روی نوار از خود بیخود می شدم و مرا به عالم رویایی می برد .

باری از آن محفل به منزل بر می گردم و با حالتی جنون آمیز آرشیو کوچک نوار خود را درهم می ریزم تا ببینم چند نوار از او به یادگار دارم .  با چشمان بی فروغ و بیمار خود که قادر نیستم روی نوارها را بخوانم به دنبال ذره بین می گردم . بالاخره آنرا می یابم و با ولع خاص اولین نوار از صدای او را پیدا می کنم ، برگ سبز شماره 94 .

                   ای که داری به من از مهر نهانی نظری

                                                          چه بگویم که تو از حال دلم با خبری

پایان بخش این برنامه سنتور شادروان رضا ورزنده است که او هم نغماتی در افشاری می نوازد . بارها این نوار را تکرار می کنم و با شنیدن اواز محمودی گریستن آغاز می کنم و این  صحنه تا دم دم های صبح ادامه داشت . محمودی هنرمندی بود که گوشه ی انزوا را به جنجال و هیاهو ترجیح می داد و از مال دنیا خود را بی نیاز می دانست . استغنای طبع او مانع از این فکر بود که به مال دنیا فکر کند . درویش مسلکی و گوشه گیری را اختیار کرده بود ، و به همین  دلیل علاقه مندان هنرش کمتر به سراغ او می رفتند . بیشتر به هنر خود و توسعه ی آن فکر می کرد . بارها شاهد بودم که برای شرکت در مجالس و محافل از او دعوت می شد ولی به یک صدم انها پاسخ مثبت نمی داد . و به کرات کاباره دارها به دنبال صدایش بودند تا با رقابت با یکدیگر بتوانند سود بیشتری عاید خود کنند ولی "فلک درچه خیال و ما در چه خیال "  او چندین بار مرا به خانه ی خود که در جوار منزل مادرش در تهران نو بود دعوت نمود و تا واپسین روزهای زندگی تاهل اختیار نکرد . هر بار که او را می دیدم از روزگار و آنچه بر او می گذرد گلایه داشت و همیشه به او گوشزد می کردم و دلداری اش  می دادم که خود را با محیط وفق دهد و در غیر این صورت رنج فراوان خواهد برد .

اما او زیر بار این حرف ها نمی رفت. راه زندگی خود را به مصداق ، رنج خود و راحت یاران طلب انتخاب کرده بود ، تا اینکه بالاخره در اثر فشارهای روحی در روز چهارشنبه دوم اردیبهشت 1366 درسن 53 سالگی دیده از جهان فرو بست .

 

 

برگرفته از  یادنامه استاد محمود محمودی خوانساری (مرغ شباهنگ) به روایت حمید تجریشی


 

 


گلهای رنگارنگ



گلهای رنگارنگ برنامه شماره 554


اواز: محمود محمودی خوانساری


ترانه: سیما بینا


کلام اواز: استاد سخن سعدی


کلام ترانه: عماد خراسانی


اهنگ دشتی: مهدی خالدی


تنظیم برای ارکستر: جواد معروفی


همنوازان: رضا ورزنده/محمد موسوی/جهانگیر ملک


کلام متن برنامه: عماد خراسانی/رستمخانی/امید


گوینده: اذر پزوهش



مطلع ترانه:



بگسستن از زنجیر غم، دشوار می داند دلم
تنها در این میخانه خود، هشیار می داند دلم
شیدا شده رسوا شده _ بازیچه غمها شده
افسوس و واویلا شده
با اینهمه دیوانگی و ز زندگی بیگانگی
صد کار میداند دلم
بسیار میداند دلم


راه بلا آباد را، هموار میداند دلم
غیر از شکیبایی بتا، صد کار میداند دلم
باشد جنون را بس فنون، بیرون ز مرز چند و چون
بی همره و بی رهنمون
با اینهمه دیوانگی و ز زندگی بیگانگی
صد کار میداند دلم
بسیار میداند دلم


مطلع اواز:



آن نه رویست که من وصف جمالش دانم
این حدیث از دگری پرس که من حیرانم
همه بینند نه این صنع که من می‌بینم
همه خوانند نه این نقش که من می‌خوانم
آن عجب نیست که سرگشته بود طالب دوست
عجب اینست که من واصل و سرگردانم
سرو در باغ نشانند و تو را بر سر و چشم
گر اجازت دهی ای سرو روان بنشانم
عشق من بر گل رخسار تو امروزی نیست
دیر سالست که من بلبل این بستانم
به سرت کز سر پیمان محبت نروم
گر بفرمایی رفتن به سر پیکانم
باش تا جان برود در طلب جانانم
که به کاری به از این بازنیاید جانم
هر نصیحت که کنی بشنوم ای یار عزیز
صبرم از دوست مفرمای که من نتوانم
عجب از طبع هوسناک منت می‌آید
من خود از مردم بی طبع عجب می‌مانم
گفته بودی که بود در همه عالم سعدی
من به خود هیچ نیم هر چه تو گویی آنم
گر به تشریف قبولم بنوازی ملکم
ور به تازانه قهرم بزنی شیطانم





گلهای رنگارنگ


گلهای رنگارنگ برنامه شماره 291



اواز: محمود محمودی خوانساری


اواز: مرضیه


کلام اواز: عماد خراسانی


کلام ترانه: علی اکبر شیدا


اهنگ شور: علی اکبر شیدا


به اهتمام: جواد معروفی


کلام متن برنامه: عراقی


گوینده: روشنک



مطلع ترانه:


چشم بی سرمه، جانم سرمه، سیاهش نگرید، سیاهش نگرید


  روی ناشسته،  ناشسته، چوماهش نگرید، چو ماهش نگرید


گفتم که غمخوارم شوی جونم، در روز جدایی


شمع شب تارم شوی شوی، ترسم که نیایی


نه دلم بردی تو و نه غمم خوردی تو دلم آزردی صنما بخدا


نادیدن رویت می کشدم/ آن سان گل مویت می کشدم


زین لاله رویت می کشدم



مطلع  اواز:



 
ماییم   و  دلی   پر   خون   از  جور  پریرویی          دیوانه     زنجیری     ،  آشفته    گیسویی
آورده  جهان   از   نو   ،  شیرین   و  فرهادی          دل برده و دین از من بی مهری  و  مهرویی
گلزار  امیدم  سوخت  از برق  سیه چشمی          در دشت  جنونم  برد ، خال  و  خط آهویی
صبری که مرا حاصل از  گوشه  نشینی  شد          بر   باد   بداد   آن   مه   با   گوشه  ابرویی
هر  دم  که  خزان  خواهد   تاراج   کند  عمرم          آن  شاخ  گل  رعنا  مستم  کند  از  بویی
هر دم که در این  زندان داند به لبم جان است          بر  باغ  گشاید  باز  یک  روزنه  از  سویی
بسیار  جفا  کردم  بر   خویش   و  خطا  کردم          دانستم و دل بستم بر همچو تو بد خویی
ای  سرو  بلند  من  دور  از تو پر از خون است          چون  لاله  اگر  دارم  جامّی  و  لب  جویی
سحر  سخنم  بگرفت  صد   کشور   دل  لیکن          افسوس  که  در  نگرفت  با  نرگس جادویی
تنها  به  چمن  خیزید  یاران  که  عماد  امسال          شد  سایه  دیواری  شد  خاک   سر  کویی


گلهای تازه


گلهای تازه شماره 145


اواز: محمود محمودی خوانساری


اواز: حمیرا


کلام اواز: عماد خراسانی


کلام ترانه: هما میر افشار


اهنگ: اسدالله ملک


تنظیم برای ارکستر: جواد معروفی


گوینده : اذر پزوهش



مطلع ترانه:


دلا چه کشیدی همیشه دویدی ولی به نهایت نبوده رهت


جز انکه شکستی  چو شیشه اهی چه بوده خدا را مگر گنهت



مطلع اواز:



چیست این آتش سوزنده که در جان من است ؟


چیست این درد جگر سوز که درمان من است ؟


از دل ای آفت جان صبر توقع داری


مگر این کافر دیوانه بفرمان من است


آنچه گفتند ز مجنون و پریشانی او


درغمت شمه ای ازحال پریشان من است


ماه را گفتم و خورشید وبخندید به ناز


کاین دو خود پرتوی از چاک گریبان من است


عالمی خوشتر از ان نیست که من باشم و دوست


این بهشتی است که درعالم امکان من است


آمد ورفت و دلم برد وکنون حاصل وصل


اشک گرمی است که بنشسته بدامان من است


کاش بی روی تو یک لحظه نمی رفت زعمر


ورنه این وصل که باز اول هجران من است


اندر این باغ بسی بلبل مست است عماد


داستانی است که او عاشق دستان من است




برگ سبز

برگ سبز برنامه شماره 136



اواز: محمودی خوانساری


همنوازان: علی تجویدی/رضا ورزنده


اهنگ در : سگاه


کلام:/صفی علیشاه/زهره/عماد خراسانی


کلام اواز: عماد خراسانی


گوینده: روشنک


چیست این اتش جانسوز که در جان مست


چیست این درد جگرسوز که درمان منست


گلهای رنگارنگ


گلهای رنگارنگ برنامه شماره 533


اواز: محمود محمودی خوانساری


اواز: الهه


کلام اواز:پیرپارس


کلام ترانه: بیزن ترقی


همنوازان: حبیب الله بدیعی/مجید نجاحی/جهانگیر ملک


اهنگ در شور: حبیب الله بدیعی


کلام متن برنامه: عماد خراسانی


 

مطلع ترانه:


تاکی چنین دمساز دل دیوانه شدم


تاکی از این میخانه به ان میخانه شدم


مطلع اواز:


ستاره ای بدرخشید ماه مجلس شد


دل رمیده ما را انیس ومونس شد