مرغ شباهنگ

مرغ شباهنگ

پیش از این گر سخن از نغمه داودی بود پیش ما نغمه همان نغمه محمودی بود
مرغ شباهنگ

مرغ شباهنگ

پیش از این گر سخن از نغمه داودی بود پیش ما نغمه همان نغمه محمودی بود

خصوصی

خصوصی


اواز: محمود محمودی خوانساری


همنوازان: حبیب الله بدیعی/فرهنگ شریف/جهانگیر ملک


کلام: هاتف اصفهانی




شد در شکوه من با سر گیسوی تو باز


من اگر چه پیرم وناتوان تو ز استان خودت مران

که گذشته در غمت ای جوان همه روزگار جوانیم


گفتمش با غم عشقت چه کنم گفت بسوز

گفتمش چاره این سوز بگو گفت بساز


خصوصی


خصوصی


اواز: محمود محمودی خوانساری


همنوازان: حبیب الله بدیعی/فضل الله توکل


کلام: دکتر باستانی پاریزی



باز شب امد وشد اول بیداری ها


من وسودای دل  وفکر گرفتاری ها


شب خیالات وهمه روز تکاپوی حیات


خسته شد جان وتنم زین همه تکراری ها


نوجوانی به هوس رفت واز ان برجا ماند


تنگی سینه وبی خوابی وبیماری ها


سرگذشتی گنه الود وحیاتی مغشوش


خاطراتی سیه از ضبط خطا کاری ها



خصوصی


  خصوصی


اواز: محمودی خوانساری


همنوازان اواز: حبیب الله بدیعی/مجید نجاهی/جهانگیر ملک


اهنگ در : شور


کلام اواز: علیرضا ایزدی


چه می پرسی ز فریادی که پنهان در گلو دارم


که مهر خاموشی بر لب زبیم ابرو دارم


دل انگیزان


دل انگیزان ( گل حسرت)


اواز: محمود محمودی خوانساری


کلام: ابوالحسن ورزی


کلام متن برنامه: نظامی گنجوی


همنوازان: اسدالله ملک/فرهنگ شریف


اهنگ در : بیات ترک


باد بهار آمد و آورد بوی تو


شد تازه باز در دل من آرزوی تو


در آرزوی آنکه چو گل در برت کشم


هر صبح چون نسیم دویدم به کوی تو


چون غنچه ای که باز شود در سپیده دم


گردد شکفته این دل خونین به روی تو


تا پاکتر به روی تو افتد نگاه من


خود را به اشک شوید و آید به سوی تو


پروانه و نسیم و من ای گلبن مراد


هستیم روز و شب همه در جستجوی تو


ای مرغ شب به داغ که سوزی


که درد او خون میکند فغان تو را در گلوی تو


دانی چه شد نصیب من از نوبهار عشق


گلهای حسرتی که فکندم به کوی تو

گلهای رنگارنگ

گلهای رنگارنگ برنامه شماره 529

اهنگ شوشتری منصوری: اسدالله ملک

اواز: محمود محمودی خوانساری

همنواز اواز: جلیل شنهاز

ترانه: مهستی

کلام اواز: پزمان بختیاری

کلام ترانه: هما میر افشار

تنظیم برای ارکستر: جواد معروفی

کلام متن برنامه: مشتاق اصفهانی/مجمر زواره ای

گوینده: روشنک


دکلمه:
به ناله صبح دم بلبل خوش الحان گفت
که از جفای گل آن می کشم که نتوان گفت

به گوش جان دلم این نکته دوش پنهان گفت
غمیست عشق که نتوان شنید و نتوان گفت


مطلع ترانه:


ای فلک بی آشیان تنهای تنها مانده ام
دیگر چه خواهی
خسته و بی همزبان در سیل غمها مانده ام

دیگر چه خواهی
زندگی زندان شده غم در دلم میهمان شده

دل دگر در سینه ام از بار غم ویران شده
در خطوط شب تنها پناه من باشد دل دیوانه ای

من اسیر دل این دل به دام غم در گوشه
میخانه ای

از دل من جدا غمنشد یک زمان
هر شبی هر سحربا دلم همزبان

ای فلک آتش به جانم بر دل نا مهربانم
زیرورو گردی الهی از دلم دیگر چه خواهی

چشم گریان مرا هر شب تماشا میکنی
هر کجا پنهان شوم بازم تو پیدام میکنی

عمری بلای من ماندی به پای من هستی شده
هر چه میخواهی بکن با دل دیوانه ام

ای فلک ای فلک
گر نمیدانی بدان ساکن میخانه ام

ای فلک ای فلک
ای فلک بی آشیان تنهای تنها مانده ام
دیگر چه خواهی


دکلمه:

جگر خراش از آن شد سفیر مرغ اسیر

که هر چی گفت ز محرومی گلستان گفت

کسی که سرزد از او عشق فرقی نیست

گر آشکار نگفتیم حدیث پنهان گفت


مطلع اواز:


جان.......جان.......جان......................

گر به شوق گر به شوق گریه ای مستانه میسوزد مرا

عاقلان عاقلان عاقلان برخی که این دیوانه
میسوزد مرا

یا................امید من....جان...........

یا...............امید من......................دل

آتش دوزخ نسوزاند آتش دوزخ نسوزاند
دل بی درد را

ساقی ساقی مجلس به یک پیمانه
میسوزد مرا...............

عاقلان دانند مرگ مجنون بی تفاوت دروغیست

قصه گو با نقل آن افسانه میسوزد مرا

خار خشکم شاخه بی برگم نمیدانم ولی

خار خشکم شاخه بی برگم نمیدانم ولی

خویش میسوزاند مرا بیگانه میسوزاند مرا یا......

خار خشکم شاخه بی برگم نمیدانم ولی

خویش میسوزد مرا خویش میسوزد مرا

بیگانه میسوزد مرا آه ای عشق

یا.............حبیب من جان.......امید من جانم

یا..............خدای من


دکلمه:


نگذاشت که بر روی تو افتد نظر ما

دیدی که چه ها کرد به ما چشم تر ما

احوال دله سو خته دل سوخته داند

از شمع بپرسید ز سوز جگر ما


مطلع ترانه:


ای فلک بی آشیان تنهای تنها مانده ام

دیگر چه خواهی

خسته و بی همزبان در سیل غمها مانده ام

دیگر چه خواهی

زندگی زندان شده غم در دلم میهمان شده

دل دگر در سینه ام از بار غم ویران شده

در خطوط شب تنها پناه من باشد دل دیوانه ای

من اسیر دل این دل به دام غم در گوشه

میخانه ای

از دل من جدا غمنشد یک زمان

هر شبی هر سحربا دلم همزبان

ای فلک آتش به جانم بر دل نا مهربانم

زیرورو گردی الهی از دلم دیگر چه خواهی

چشم گریان مرا هر شب تماشا میکنی

هر کجا پنهان شوم بازم تو پیدام میکنی

عمری بلای من ماندی به پای من هستی شده

هر چه میخواهی بکن با دل دیوانه ام

ای فلک ای فلک

گر نمیدانی بدان ساکن میخانه ام

ای فلک ای فلک

ای فلک بی آشیان تنهای تنها مانده ام

دیگر چه خواهی

برگ سبز


برگ سبز برنامه شماره 146


اواز: محمود محمودی خوانساری


همنوازان: حسن کسایی/فرهنگ شریف


کلام اواز: پیر پارس


اهنگ : بیات زند

کلام متن برنامه:عطار/جهان/پروین دولت ابادی/حافظ/عراقی


گوینده: روشنک




منم که گوشه میخانه خانقاه من است   دعای پیر مغان ورد صبحگاه من است
گرم ترانه چنگ صبوح نیست چه باک   نوای من به سحر آه عذرخواه من است
ز پادشاه و گدا فارغم بحمدالله   گدای خاک در دوست پادشاه من است
غرض ز مسجد و میخانه​ام وصال شماست   جز این خیال ندارم خدا گواه من است
مگر به تیغ اجل خیمه برکنم ور نی   رمیدن از در دولت نه رسم و راه من است
از آن زمان که بر این آستان نهادم روی   فراز مسند خورشید تکیه گاه من است
گناه اگر چه نبود اختیار ما حافظ   تو در طریق ادب باش و گو گناه من است

برگ سبز


برگ سبز شماره 109




اواز: محمودی خوانساری


همنوازان: احمد عبادی/حبیب الله بدیعی/امیر ناصر افتتاح


اهنگ در : شور


کلام اواز: علی اشتری


کلام متن برنامه: عراقی/ عطار/حافظ



عمریست تا به پای خم از پا نشسته ایم


در کوی می فروشان چو مینا نشسته ایم


ما را زکوی باده فروشان گریز نیست


تا باده در خم است همینجا نشسته ایم


ما ان شقایقیم که با داغ سینه سوز


جای گرفته ایم وبه صحرا نشسته ایم


با موج حادثات چه بازی کند که من


با زورقی شکسته به دریا نشسته ایم


طفل زمان فشرد چو پروانه ام به مشت


جرم دمی که بر سر گلها نشسته ایم

برگ سبز

برگ سبز شماره 118


اواز: محمود محمودی خوانساری


کلام اواز: خواجوی کرمانی


همنوازان: حسن کسایی/رضا ورزنده/امیر ناصر افتتاح


اهنگ در : بیات زند


اشعار متن برنامه: عطار/ همای شیرازی/جامی/خواجوی کرمانی/عراقی


گوینده: روشنک



همچو شمعم به شبستان حرم یاد کنید


یا که مرغم به گلستان ارم یاد کنید


روز شادی همه کس یاد کند از یاران


یاری انست که ما را شب غم یاد کنید



دل انگیزان


دل انگیزان


اواز: محمود محمودی خوانساری


کلام: پیر پارس


همنواز: فرهنگ شریف





ساقی بیا که یار ز رخ پرده برگرفت


کار چراغ خلوتیــــــــان باز در گرفت


آن شمع سرگرفته دگر چهره برفروخت


وین پیر سالخورده جوانـی ز سرگرفت


آن عشوه داد عشــق که مفتـی ز ره برفت


وان لطف کرد دوست که دشمن حذر گرفت


زنهار از این عبارت شیرین دلفریب


گویی که پسته تو سخن در شکر گرفت


بار غمی که خاطر ماخسته کرده بود


عیسی دمی خدا بفرستاد و برگرفت


هر حوروش که برمه و خور حسن می فروخت


چون تو در آمدی پی کار دگر گرفت


زین قصه هفت گنبد افلاک پرصداست


کوته نظر ببین که سخن مختصر گرفت


حافظ تواین دعا ز که آموختی که یار


تعویذ کرد شعر تو را و به زر گرفت



دل انگیزان


دل انگیزان


اواز: محمود محمودی خوانساری


کلام: پیر پارس


همنواز: فرهنگ شریف






درختی دوستی بنشان که کام دل به بار ارد


نهال دشمنی برکن که رنج بی شمار ارد


شب صحبت غنیمت دان که بعد از روزگار ما


بسی گردش کند گردون بسی لیل ونهار ارد


بهار عمر خواه ای دل وگرنه این چمن هرسال


چو نسرین صدگل ارد بار چون بلبل هزار ارد


خدا را چون دل ریشم قراری نیست با زلفت


بفرما لعل نوشین را که بازش با قرار ارد


در این باغ از خدا خواهد دگر پیرانه سر حافظ


نشیند بر لب جویی وسروی در کنار ارد


نوایی از موسیقی ملی


نوایی از موسیقی ملی


اواز: محمود محمودی خوانساری


کلام: بهادر یگانه


کلام اواز: محمد رضا حکیمی


 


اهنگ و تکنوازی ورهبری ارکستر: اسدالله ملک در مخالف سگاه


همنوازان: اسدالله  ملک/فرهنگ شریف/حسن ناهید/بانو سیمین اقار رضی/جهانگیر ملک/محمود رحمانی پور/ منوچهر جهانبگلو



چو غنچه ای توفان زده ام


چو آتشی دامان زده ام


چو شمع شب با سوز درون


شرار غم بر جان زده ام


ز سوز دلم من فغان زده ام


شور به دل آسمان زده ام


چو لاله خزان شده دیگر جوانی من


چو غنچه خموشم که بر لبم از غم شکسته سخن


نشان شادی ندیده دلم


زبس غم جانان کشیده دلم


ز مردم دوران رمیده دلم


ز سوز درون


چو شمع سحر


به دامن شب چکیده دلم


کلام دکلمه از هما میر افشار همنواز فرهنگ شریف


عاقبت افسانه شد عشق وتمنای من


شهره شهرم نمود این دل رسوای من


لاله خونین دلی نیست به دشت جنون


چون دل افسره وخسته وتنهای من


کلام دکلمه ؟


همدرد ماکیست که داغ عشق بر دل است


با ما در این دیار همین لاله اشناست






کلام اواز:



غم ان نیست که در اتش غم سوخته ایم


حسرت ما همه این است که کم سوخته ایم


این همه عزم چه شد که اتش دل گشته دود


ما سیه سوختگان در بر جمع سوخته ایم


دل زیاد بی وفای خویشتن دادم دیدم سزای خویشتن


اشیانی دیدم از هم ریخته یادم امد از برای خویشتن